شما الان این‌جا هستید:

ایران، جامعه کوتاه مدت

به قلم: سید مسیح میرجعفری

در اپیزود ۴۹ پادکست سکه، میزبان دکتر محمدعلی همایون کاتوزیان بودیم. نام این اپیزود برگرفته از یکی از مقالات بسیار مشهور دکتر کاتوزیان است: ایران جامعه کوتاه مدت. این مقاله در ذیل نظریه بزرگتری از او یعنی تضاد دولت و ملت در ایران، توضیح دهنده مشکلات توسعه سیاسی و اقتصادی بلندمدت در ایران است. در این بلاگ سعی داریم نگاهی گذرا به این مقاله داشته باشیم و با استدلالات اصلی کاتوزیان آشنا شویم.

جامعه ایران بر خلاف جامعه اروپا جامعه کوتاه مدت بوده است. یعنی عمر تغییرات، حتی بنیادی‌ترین تغییرات در ایران کوتاه بوده است. این موضوع نتیجه فقدان یک چهارچوب استوار و خدشه‌ناپذیر قانونی است. در نبود یک چهارچوب قانونی فرایندهای بلندمدت امکان‌ناپذیر خواهد بود. ترکیب طبقات اجتماعی در ایران نهایتاً یک یا دو نسل دوام دارد بر خلاف اروپا که طبقات مختلف از دیوان‌سالاران تا تاجران ترکیب نسبتاً ثابتی داشتند. مالکیت خصوصی هم مانند موقعیت اجتماعی در ایران و غرب داستان متفاوتی داشتند. در ایران مالکیت خصوصی مورد احترام نبود و حقوق موروثی هم قابل نقض شدن بود. از این جهت بود که موقعیت اجتماعی و اموال حاصل به ارث رسیدن آنها طی یک فرایند بلند مدت نبود. این وضعیت دقیقا برعکس وضعیت اروپا بود. در نتیجه کسی که موقعیت اجتماعی و اموال زیادی داشت هم انتظار نداشت که این‌ها به نسل بعدش ارث برسد. این وارثان باید شایستگی خود را برای به دست آوردن اموال اثبات می‌کردند، شایستگی به این معنا که خصائلی شخصی که برای موفقیت در آن عرصه لازم است را داشته باشند. بنابراین تحرک اجتماعی در جامعه ایران بسیار بالا بود. حتی جایگاه شاه هم در ایران متزلزل بود و مشروعیت او هر لحظه در خطر بود و جانشینی او هم چالش‌های زیادی داشت.

هما کاتوزیان برای توصیف این وضعیت از عبارت «خانه کلنگی» استفاده می‌کند. وجه تسمیه خانه کلنگی این است که این خانه اصولاً تنها 20 یا 30 سال قدمت دارد ولی علت تخریب آن این نیست که اسکلت مناسبی ندارد بلکه این است که زمین این خانه ارزشمندتر از بنای آن بر آورد می شود. کاتوزیان چنین می‌گوید:«جامعه کلنگی، جامعه‌ای که بسیاری از جنبه‌های آن – سیاسی، اجتماعی، آموزشی، ادبی – پیوسته در معرض این خطر است که هوی‌وهوس کوتاه مدت جامعه با کلنگ به جانش افتد.»

به بیان این نظریه‌پرداز، تاریخ ایران «بدل به رشته‌ای از دوره‌های کوتاه‌مدت به‌هم پیوسته» شده است. در جامعه ایران تغییرات فراوان و اغلب نمایان بوده و تحرک اجتماعی نسبت به جوامع سنتی اروپایی بیشتر بوده است. در چنین جامعه‌ای انباشت تغییرات درازمدت  از جمله انباشت درازمدت مالکیت، ثروت، سرمایه و نهادهای اجتماعی و خصوصی، حتی نهادهای آموزشی بسیار دشوار بوده است. در واقع این نهادها در هر دوره کوتاه مدت به وجود می‌آید ولی با پایان آن دوره به دوره بعد منتقل نمی‌شود.

سه ویژگی عمده جامعه کوتاه مدت به این شرح است:

  • مشکل مشروعیت جانشینی و قربانی‌شدن بسیاری از فرمانروایان، سایر اعضای خاندان سلطنتی و نیز وزرا و فرماندهان نظامی
  • بی اعتبار بودن مال و جان
  • مشکلات انباشت و توسعه

مشکل مشروعیت و جانشینی

یکی از ویژگی‌های جامعه کوتاه‌مدت آزمون‌ناپذیری معیار مشروعیت و جانشینی است. در دولت‌های فئودالی و در نظام‌های سلطنتی – مطلقه – اروپایی که بعد از رنسانس به قدرت رسیدند، قواهد مشروعیت و جانشینی معمولا ثابت و نقض‌ناشدنی بود. نخست‌زادگی قاعده‌ای بنیادین بود که هم در دولت‌های متاخر فئودال و هم در سلطنت مطلقه مسئله جانشینی را حل می‌کرد. این قاعده در مورد مالکیت نیز وجود داشت. در واقع تقریبا در تمامی موارد، نخستین پسر یا نهایتاً نزدیک‌ترین خویشاوند برجامانده صاحب تاج و تخت یا مال و اموال یک فرد می‌شد. در مواردی زنان در غیاب وارث مذکر معتبر و شایسته بر تخت نشستند. شاه یا فرد آریستوکرات حق دخالت در قواعد جانشینی را نداشت.

همین جانشینی بر اساس یک رویه مشخص باعث مشروعیت وی می‌شد. همچنین پشتیبانی کلیسا برای مشروعیت شاه لازم بود. وجود کلیسای اسقفی مقتدر برای تقویت اقتدار شاه ضروری بود. جیمز اول جمله مشهوری داشت:«اسقف نباشد، شاه نیست.» این جمله همچنین این را آشکار می‌کند، که شاه به یک طبقه از مردم وابسته بود. طبقه آریستوکرات‌ها از ارکان اقتدار شاه بودند. در طول تاریخ اروپا اکثر شاه‌های مخلوع به این علت قدرت خود را از دست دادند که این دو طبقه با آنها به اختلاف خوردند.

در مقابل وضعیتی که در اروپا مشاهده کردیم، در ایران هیچ قانون یا سنت تخطی‌ناپذیری وجود نداشت که جانشینی و مشروعیت را پیش از وقوع آن قابل پیش‌بینی کند. هر چند پسر یا خویشاوند فرمانروا از موقعیت خوبی برای تصاحب جایگاه او برخودار بود اما نخست‌زادگی اساسی‌ترین اصل برای جانشینی و مشروعیت نبود. قاعده اصلی در ایران فره ایزدی یا فیض الهی بود. هر کس که از این فیض الهی بهره‌مند می‌شد، می‌توانست بر تخت دست یابد و بدین ترتیب حکومت او مشروعیت می‌یافت.

اسطوره فرۀ ایزدی در سراسر شاهنامه قابل ردیابی است. یکی از نمونه‌های مشهور داستان اردشیر پسر بابک، زاده ساسان و بنیان‌گذار امپراتوری ساسانی است. آنگاه که اردشیر از دست آخرین امپراتور اشکانی، اردوان، می‌گریزد، اردوان در تعقیب او به شهری می‌رسد که قبلا اردشیر ازآن گذشته است شاه اشکانی از مردم سراغ اردشیر را می‌گیرد و مردم به او می‌گویند که به دنبال اردشیر یک میش هم حرکت می‌کرده و وزیر اردوان به او می‌گوید که این میش فره ایزدی اوست. این داستان با جزئیات بیشتری در کارنامه اردشیر بابکان نیز آمده است.

فره ایزدی ماهیت ماورالطبیعی و اساطیری دارد. دو ویژگی اساسی فره این است: 1- فره و برخورداری از آن موهبتی الهی است که کیفیاتی فراهنجاری یا اسرارآمیز به همراه می‌آورد ۲- برخورداری از فره آزمونی بنیانی برای جانشینی و مشروعیت فراتر از معیار نخست‌زادگی یا شاهزادگی قرار می‌گیرد. در دنیای واقعی هیچ آزمون آشکاری در کار نیست که بتواند فره ایزدی را شناسایی کند.

این سنت تاثیری دیالکتیکی بر موقعیت فرامانروا داشت. از طرفی هیچ محدودیت برای اعمال قدرت فرمانروا جز محدودیت‌های مادی‌اش وجود نداشت و از طرف دیگر فرمانروا همواره هراس از دست دادن موقعیت خود و شورش درباریان را داشت. چرا که برای برای کسب مشروعیت تنها نیاز به غلبه بر حاکم را داشتند. در نتیجه حکومت بی‌مسئولیت و جامعه نافرمان دو روی یک سکه بودند.

اسطوره نیابت فرامانروا از جانب خداوند در دوران اسلام هم ادامه پیدا کرد و خود فردوسی از این عبارت برای محمودشاه استفاده کرده است. مشکل جانشینی تا قرن نوزدهم هم پا برجا بود. فتحعلی شاه بعد از مرگ پسرش عباس میرزا ولیعهد، نوه خود یعنی پسر عباس میرزا را به عنوان جانشین خود برگزید و این باعث شورش عموهای محمدمیرزا علیه وی شد. حتی در زمان جانشینی ناصرالدین به جای محمدشاه کار به جایی کشید که بدون حمایت دو دولت اروپایی، روسیه و انگلیس، محقق شد.

از آنجایی که کسب مشروعیت و جانشینی تنها در گرو موفقیت فردی بود برای کسب و حفظ قدرت، فرزندکشی، برادرکشی و پدرکشی رواج پیدا داشت. تاریخ ایران مملو از وزرا و بزرگانی با کفایتی است که از سوءظن حاکمان به قتل رسیده‌اند.

بی‌اعتباری جان و مال

این ویژگی جامعۀ کوتاه‌مدت ایران مستقیماً از ویژگی نخست سرچشمه می‌گیرد. از آنجا که شاه نایب خداوند بر روی زمین بود و به هیچ‌روی در برابر افراد و طبقات جامعه پاسخگو نبود، بر جان و مال رعیت دستی گشاده داشت. با شرحی که از وضعیت اروپا در طول سلطنت مطلقه دادیم، این وضعیت در آنجا وجود نداشت چرا که فرمانروا برای حفظ قدرت خود نیازمند به کلیسا و طبقه آریستوکرات بود.

به این دلیل روشن مالکیت خصوصی در ایران به معنای رایج در تاریخ اروپا وجود نداشته است. در واقع در ایران تمام املاک متعلق به دولت بود. گستره و تعریف این املاک در هر دوره متفاوت بود. در برخی مواقع در دوران یک املاک دولت به اموال شخص شاه منتقل می‌شد. این هم نشانه‌ای است از فقدان یک چهارچوب عادلانه مشخص و نشان می‌دهد که نه‌تنها حکومت استبدادی بلکه نظام دیوانی آن نیز چنین بود.

مهم‌ترین جنبه این نظام این بود که اشخاص برخودار از زمین یا عایدات آن هیچ حق مستقلی نسبت به آن نداشتند. در واقع این زمین‌ها امتیاز محسوب می‌شد نه حق. یعنی فرمانروا یا والی مورد حمایت او می‌توانست تا زمانی که قدرت داشت این حق را سلب کند. در اینجا کاتوزیان از ضرب‌المثلی برای شرح وضعیت ایران استفاده می‌کند:«بنده و هرچه متعلق به اوست مال ارباب است.»

تاریخ ایران آکنده از نمونه‌های بی‌شماری است که در آن مقامات مهم مملکت بی‌هیچ تشریفات قانونی و محروم از هر نوع دادخواهی کشته و/یا اموال‌شان مصادره شده است.

مشکل انباشت و توسعه

اگر یک موضوع باشد که تمام نظریه‌های عمده توسعه اقتصادی بر سر آن توافق داشته باشند، آن موضوع این است که انقلاب صنعتی نتیجه انباشت درازمدت سرمایۀ تجاری و بعد سرمایۀ صنعتی بود. انباشت سرمایه شرط لازم، اما نه شرط کافی، برای توسعه اقتصادی مدرن بود.

این نکته ساده اما بسیار مهم، یعنی ضرورت انباشت درازمدت سرمایه را اقتصاددانان کلاسیک کشف کردند. اینان دریافتند که بنگاه اقتصادی برای گسترش نیاز به انباشت دارد و برای انباشت باید اول پس‌اندز کند. این همان چیزی بود که گاه سرمایه می‌نامیدند. آدام اسمیت (پدر علم اقتصاد) اعلام کرد که عامل اصلی در توسعه اقتصادی پیشرفت فنی نیست بلکه پس‌انداز و سرمایه‌گذاری است که اختراعات و کاربرد آن‌ها میسر می‌کند. بدین ترتیب اسمیت به این نتیجه رسید که هر پس‌اندازکننده‌ای دوست و هر اسراف‌کننده‌ای دشمن جامعه است. او این را افزود که عامل اولیۀ سرمایه‌گذاری و انباشت سرمایه پس‌انداز است، نه تولید. به بیان دیگر عامل اصلی افزایش سرمایه قناعت است نه صنعت. صنعت هرچیزی را فراهم می‌کند که قناعت انباشت کرده است.  بعدها مالتوس، مارکس، هابسن، توگان-بارانووسکی نشان دادند که این نظریه تا آنجا که تقاضای کل و عرضه کل در چارچوب اشتغال کامل با هم می‌خواند، معتبر است.

پس انداز مداوم و فراوان تنها در چهارچوب جامعه ای منطقی است که دچار هراس از غارت و مصادره اموال نباشد. حتی در اروپا انباشت درازمدت سرمایه نخست با پیدایش شهرهای آزاد که مردم را از گزند دست اندازی فئودال ها در امان می‌داشت، تشویق شد و سپس با رویداد رنسانس و قدرت‌گرفتن پادشاهی‌های مطلقه که از حمایت کامل بازرگانان و طبقه متوسط برخودار بودند و از ایشان در برابر اریستوکراسی قدرتمند دفاع می‌کردند.

معمایی که اقتصاددانان کلاسیک با آن رو به رو بودند این بود که چرا فرایند انباشت سرمایه در جوامعی مانند ایران در دوران ثروتمندی و برخوداری از تکنولوژی اتفاق نیفتاد؟ روشن‌ترین پاسخ این است که اقدام به پس‌انداز درازمدت به علت ترس از غارت و مصادره کار عاقلانه‌ای نبود.

توسعه نه‌تنها به اکتساب و نوآوری بلکه به انباشت و نگه‌داری نیز نیاز دارد، خواه ثروت باشد یا حق و امتیاز یا دانش و علم.

نتیجه‌گیری

جامعه کوتاه‌مدت هم علت و هم معلول فقدان ساختار در تاریخ ایران بوده است. این فقدان ساختار به نوبه خود نتیجه دولت استبدادی بود که نماینده حکومت خودسرانه فردی و جامعه خودسر است که هرگاه تسلط دولت بر آن تضعیف می‌شود به آشوب می‌گراید. آنچنان که گفته شد به سه علت: مشکل مشروعیت و جانشینی، بی‌اعتباری جان و مال و فقدان انباشت درازمدت سرمایه، تاریخ ایران از رشته‌های کوتاه به هم پیوسته تشکیل شده است.

در این بلاگ نگاهی گذرا بر این مقاله مهم داشتیم امیدواریم به شما در آشنایی با این مقاله و تفکر دکتر کاتوزیان کمک کرده باشیم.

به اشتراک بگذارید

تلگرام
واتس‌اپ
توییتر
فیسبوک
لینکدین

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *