این روزها در اخباری که از سوی دولت و مجلس به ما میرسد؛ به طور مکرر عباراتی با محوریت واژه هدایت نقدینگی به کار برده میشود. که حتی در مناظرات انتخاباتی ریاست جهوری ۱۴۰۰ نیز در میان وعدههای فراوانی که داده میشد؛ به این موضوع پرداخته شد. به همین جهت در اپیزود ۵۳ سکه، به این موضوع پرداختیم. اکنون نیز به سراغ دکتر تیمور رحمانی، عضو هیئت علمی دانشکده اقتصاد دانشگاه تهران و مهمان اپیزود ۲۷ سکه رفتیم تا نظر ایشان پیرامون بحث هدایت نقدینگی را با مخاطبین مجله سکه به اشتراک بگذاریم.
جناب دکتر به نظرم با این پرسش شروع کنیم که به طور کل تعریف نقدینگی چیست؟ به بیان دیگر اساسا نقدینگی به چه چیزی گفته میشود؟
ببینید تعریف رُوتین نقدینگی یعنی مجموع اسکناس در دست اشخاص و ماندۀ بستانکارِ حساب اشخاص نزد بانکها. منظور از اشخاص هم اشخاص غیردولتی است، یعنی چه خانوار باشد، چه شرکت باشد، چه بنگاه باشد و چه مغازه باشد. هر آن چیزی که غیر از بخش دولتی باشد . به عبارتی دیگر غیر از آن چیزی که در قانون بهعنوان بخش دولتی تعریف شده است. بنابراین نقدینگی بهاصطلاح مجموع اسکناس در دست اشخاص و ماندۀ بستانکارحساب اشخاص میباشد البته در حجم نقدینگی حدودا کمتر از ۲ درصد را اسکناسِ در دست اشخاص تشکیل می دهد که عملا با اهمیت نیست. بنابراین، میتوان گفت نقدینگی تقریبا یعنی همان ماندۀ بستانکارِ حساب اشخاص نزد بانکها که مردم میتوانند با روشهای مختلف و تقریبا عندالمطالبه، از آن استفاده بکنند. به عبارت دیگر، اشخاص میتوانند چک بکشند، کارت بکشند، با پوز با آن کار بکنند و یا حوالۀ بین بانکی انجام بدهند و از این طریق از نقدینگی خود برای داد و ستد استفاده کنند. در ایران در زمینه برداشت از این سپردهها محدودیت آنچنانی نداریم اما در کشورهای دیگر محدودیت میگذارند مثلا میگویند شما باید از قبل خبر برداشت را به من بدهید و یا اگر زودتر از موعدی که قرار ما بوده بخواهید سپردهات را جابهجا کنید، جریمهای باید بدهید.
منتها ما در ایران این محدودیت را نداریم. بنابراین عملاً بیشتر سپردههایی که وجود دارند میتوانند مثل پول نقد کار بکنند یعنی مثل اسکناس عمل بکند. حالا از منظر حسابداری نیز میتوان نقدینگی را تعریف کرد. در واقع اگر از منظر ترازنامهای نگاه کنیم، نقدینگی بخشی ازثروت و دارایی بخش خصوصی است. در واقع، ثروت بخش خصوصی شامل انواعی از دارایی ها میباشد که یکی از این داراییها، داراییهایی است که اسم آن را نقدینگی گذاشتیم. یعنی اگر از منظر ثروتِ بخش غیردولتی نگاه کنیم، میگوییم بخش غیردولتی انواعی از ثروت دارد، یکی از این انواع ثروت که در واقع مورد بحث ما نیز هست، همین نقدینگی است. یعنی همان طوری که شما می توانید ثروت به اشکال مختلف، مثل مِلک، سهام، طلا، عتیقه و زمین داشته باشید، میتوانید این ثروت را به شکل نقدینگی داشته باشید.
منتها در مورد نقدینگی یک مقدار اما و اگر ایجاد میشود. با یک مثال این موضوع را بررسی میکنیم . شما وقتی که یک ملک دارید، این مِلکتان برای مثال یک میلیارد میارزد. شما واقعا یک میلیارد ثروت دارید و کسی در مقابل این مدیون نیست یعنی شما مالک این دارایی هستید. حال فرض کنید مثلا من الان ۵۰۰ میلیون در حساب بانکیام باشد. من موقعی که ۵۰۰ میلیون در حساب بانکیام باشد این ثروت و دارایی من است ولی به محض این که من این وجوه را نزد بانک بگذارم برای بانک در عوض بدهی محسوب میشود.
در واقع آن ثروتی که من دارم، چون بدهی برای آن بانک محسوب میشود به همین دلیل شخص دیگری در ازای این سپرده که همان دارایی من است؛ بدهکار است. مخصوصا اگر آن بانک غیردولتی باشد. چون اگربانک دولتی باشد، انگار شما از دولت طلبکار هستید ولی موقعی که طرف حساب بانک غیردولتی باشد، شما از یک شخص طلب دارید. در واقع داراییشما، طلب شما از یکی دیگر است. بنابراین به قول معروف cancel out (خنثی) میشوند. در نتیجه اصطلاحا ثروت خالص محسوب نمیشود. به همین دلیل است که معمولا میگویند اگر بخواهید پول را از منظر ثروت نگاه کنید همان جزء پایۀ پولیاش را باید در نظر بگیرید. در واقع همان جزئی که دولت متعهدش است.
منتها این روی کاغذ است. در عمل برای مثال فرض کنید این بانک خصوصی دچار مشکل بشود، دولت ناچاراست به جهت جلوگیری از مختل شدن نظام اقتصادی به کمک آن بانک بشتابد. همین باعث میشود که آن بانک ترس از ورشکستگی نداشته باشد. معنیاش این است که به عبارتی تقریبا بخشی از این بهاصطلاح نقدینگیای که دارایی شما است و بدهی آن بانک است، بهطور ضمنی بدهی دولت است چرا که در صورت شکل گیری مشکل یا همان به اصطلاح ورشکستگی بانکها، دولت ناچار میشود در نظام بانکی دخالت کند و با انتشار پول بخشی از هزینه این ورشکستگی را تقبل کند.
به همین دلیل است که در کتابها مینویسند که نقدینگی، دارایی یک عده و بدهی یک عده دیگر است. بنابراین به طور کل ثروت خالص برای اقتصاد محسوب نمیشود. اگر از این منظر نگاه کنید، بخشی از آن ثروت خالص محسوب میشود چون در هر صورت دولت نمیگذارد این دارایی مردم از بین برود یا به اصطلاح سوخت شود. همین مسئله باعث این نگاه میشود که بخشی از این نقدینگی ثروت خالص حساب شود اما به طور کل و در اقتصاد کلان نقدینگی نوعی از دارایی که به سرعت و با هزینۀ اندک قابل تبدیل به داراییهای دیگر است، محسوب میشود و این منظر است که بیشتر در اقتصاد کلان مورد توجه است.
خیلی متشکرم. حالا با این تعاریفی که کردید آیا به نظر شما اساسا هدایت نقدینگی امکان پذیر است یا خیر؟
ببینید به نظر بنده حداقل آن کسی که اقتصاد خوانده باشد بعید میدانم این اصطلاح را به کار ببرد یعنی کسی که اقتصاد بلد است نمیگوید هدایت نقدینگی امکان پذیر است. اصلا ما چیزی به اسم هدایت نقدینگی نمیتوانیم داشته باشیم. دلیل آن نیز ساده است. دلیل آن این است که موقعی که نقدینگی خلق شده است دیگر مالکش من نیستم. من تصمیمگیرندهاش نیستم. چه کسی صاحب آن نقدینگی است؟ صاحب آن نقدینگی میلیونها شخص و بنگاه و شرکتها هستند.
اگر هم میخواهید هدایت نقدینگی انجام دهید چهکار باید کرد؟ باید بگویید که من میگویم چه چیز خوب است و بقیه آن را انجام دهند. خب چه دلیلی دارد او حرف شما را گوش بکند؟
خب شما برای اینکه آن آدم را تشویق کنید که از استفاده از نقدینگیاش صرفنظر کند و بهقول معروف دست به آن نزند، تا بانک بتواند روی آن اتکا کند و تسهیلات به کسبوکار دهد و از اینطرف هم خیالش راحت باشد که این سپردهگذار سپردهاش را نمیخواهد؛ مستلزم این است که شما نرخ بهرۀ خیلی خوبی به او ارائه دهید.
آنوقت خود آن نرخ بهره مانع از این میشود که آن کسبوکار بتواند این نقدینگی را مورد استفاده قرار بدهد. موقعی که نرخ سود خیلی بالا بدهید برای او صرف نمیکند. در واقع به همین دلیل است که در مورد هدایت نقدینگی اصلا موضوع منتفی میشود. یعنی ما چنین چیزی اصلا نداریم در واقع نمیشود چنین چیزی را مطرح کرد چون همانطور که ذکر شد دلیلش این است که من به عنوان سیاست گذار، صاحب این نقدینگی خلق شده جدید نیستم و من در موردش تصمیم نمیگیرم. این نقدینگی برای کسی دیگر است و او دارد بر اساس منطق هزینه-فایده خودش در مورد چگونگی استفاده از آن تصمیم میگیرد که چه موقع دست به آن سپرده نزند و چه موقع از آن استفاده کند. من به عنوان سیاستگذار در نهایت میتوانم با نرخ بهره تا حد بسیار کمی انگیزههای این فرد را تحتتأثیر قرار بدهم. خب تغییر نرخ بهره هم یک تیغ دولبه است. زیاد یا کم کردن آن هر دو مصیبت خواهند داشت.
حالا بر همین اساس برخی که اقتصاد خوانده اند، مسألهای به اسم هدایت اعتبار را مطرح میکنند که اصلا هدایت نقدینگی نیست. این هدایت اعتبار معنیاش چیست؟ معنیاش این است که نقدینگی قبل از اینکه خلق بشود من بگویم چطوری استفاده بشود.
اصلا بحثش این نیست که بگوید نقدینگی خلق بشود، بعد بگویم چهکارش کنم. میگوید من در همان مرحلهای که هنوز نقدینگی خلق نشده بیایم تصمیم بگیرم چطوری خلقش کنم. چون نقدینگی هنوز خلق نشده و منِ سیاستگذار میتوانم بگویم چطوری خلق بشود، اینجا این امکان را دارم که بگویم این نقدینگی خلق بشود، کسبوکاری راه بیفتد و منجر به رشد اقتصادی بشود. خب حالا اینجا دو شاخه میشود.
یک شاخه این است که میگوید یک سری آدمهای فکور میتوانند در دستگاه سیاستگذاری بنشینند و بعد بگویند این اعتباری که قرار است خلق بشود برای کدام کسبوکارها استفاده بشود. چه چیزهایی در اقتصاد پیشران است، چه چیزهایی ارتباط پَسین و پیشین گستردهای دارد که میتواند موقعی که اعتبار خلق میشود؛ منجر به ایجاد فعالیت اقتصادی و رشد و رونق اقتصادی بشود.
خب پذیرش این قضیه یک مقدار از نظر منطقِ علم اقتصاد خیلی سخت است. یعنی گفته شود که میتوان یک قاعدۀ کلی داشته باشیم و بگوییم تحت این شرایط میتوانیم هدایت اعتباری انجام بدهیم که منجر به رشد و رونق اقتصادی شود.
ممکن است در یک شرایطی تصادفاً این اتفاق بیفتد یعنی اگر مثال موفق دارد، در تکرارپذیری آن مثال، یک مقدار تردید وجود دارد. یعنی ممکن است واقعا تحت یک شرایطی یک سری آدم فکور کنار هم قرار بگیرند و یک برنامۀ خلق اعتبار برای گسترش کسبوکار در پیش بگیرند و نتیجهبخش هم باشد.
برای مثال دهۀ ۴۰ ایران را در نظر بگیرید. یک چنین چیزی انگار وجود داشته است. تصادفاً یک تعداد آدم فکور در وزارت اقتصاد، بانک مرکزی و در سازمان برنامه و بودجه یعنی در ۳ نهاد کلیدی اقتصاد ایران وجود داشتند که این آدمها واقعا میتوان گفت دارای خلاقیت بودند و در عین حال تکنوکراتهای خوشنامی بودند.
حالا چرا این اتفاق افتاده؟ من تاریخ بلد نیستم یک تعداد آدم در یک شرایط تاریخی خاص قرار گرفتند. ولی نباید فراموش کرد که وضع دنیا هم در آن زمان خوب بود. در دهۀ ۱۹۶۰ دنیا هم رشد اقتصادیاش بالا بود و هم تورم پایین داشت و معنیاش این است که شما از نظر محیط بیرونی هم شرایط برایتان مهیا بوده است.
دلیل دیگر این است که آن دوران، همان دورهای است که نسل صنعتگران موفق ایرانی ظهور پیدا میکنند. یعنی این افراد در جامعهای که هنوز عمدتاً روستایی بود، از یک کارگاه نجاری به یک تولیدی و صنعتگری بسیار موفق رسیدند. به همین دلیل شناسایی این آدم ها که خلاق بودند، کار سادهتری بود .
در یک چنین شرایطی که دولت هم هنوز خیلی گسترده نبود که خرجتراشیهای زیاد کند و یا آنقدر قیدوبند برای خودش درست نکرده بود که نتواند هیچ کاری بکند، این اتفاق قابلیت رخ دادن بیشتری داشت.
نکته دیگر این است که با مطالعه زندگینامه و خاطرات این عزیزان، کاملا میتوان متوجه شد که این افراد قدرت عمل داشتند؛ الان چنین شرایطی وجود ندارد. هیچ مدیری در شرایط کنونی نمیتواند این کار را بکند و برای مثال تصمیم بگیرد و بگوید من میخواهم این کارخانه را به این نحو اداره کنم. در این صورت انواع و اقسام مشکلات سر راهش ایجاد میشود.
بنابراین آن شرایط تاریخی خاص را باید در نظر بگیرید که در آن شرایط این آدمها بهعنوان تکنوکرات، درون سازمان برنامه و بودجه، بانک مرکزی و وزارت اقتصاد کنار هم بودند و یادمان هم نرود بانک مرکزی تازه تأسیس شده بود و هنوز اینقدر شاخوبرگ پیدا نکرده بود که به کار اصلیاش نرسد. این خیلی مسألۀ مهمی است.
این موضوع در کنار موضوع شناسایی آسان انسانهای خلاق که پیشتر ذکر شد؛ باعث ایجاد این شرایط شده بودند. درواقع تعداد آدمهایی که بتوانند فعالیت اقتصادی مدرن انجام بدهند کم بود و بنابراین زود شناسایی میشدند. چرا که معلوم است یک آدمی که برای مثال از یک کارگاه جوشکاری آمده و به یک تشکیلات بزرگی مثل ارج رسیده قطعا انسان خلاقی است یا مثل مرحوم قَندچی که از یک کارگاهی که یک چیزهایی سَرهم میکرد، شروع کرد و ایرانکاوه را تاسیس کرد.
در واقع شناسایی این آدمها سخت نبود و آن تکنوکراتها به راحتی یک آدمی را که با یک چیز اندک در حال رشد هست را شناسایی میکردند. بنابراین پیش خود میگفتند که اگر من به فرد کمک کنم و اعتبار برایش خلق بکنم؛ او میتواند کسبوکارش را گسترش بدهد و مفید باشد.
آن موقع هنوز از رانت هم خبری نبود و قابلیت شناسایی تجار معروف هم وجود داشت. آنها پیش خود میگفتند که اگر به این آدمی که خلاق است و تجارت میکند اعتباری بدهیم او میتواند همین کار را همینجا انجام دهد.
بنابراین میتوانستند آنها را شناسایی کنند و عرض کردم مسألۀ رانتجویی هم در ایران هنوز شیوع پیدا نکرده بود. بنابراین تصور این که همیشه میشود همان وضعیت را ایجاد کرد؛ یک مقدار برای کسی که اقتصاد خوانده سخت است.
یعنی این که من دقیقا همان وضعیت را دوباره تکرار کنم و با خلق اعتبار رشد اقتصادی ایجاد کنم، خیلی سخت است. من هم به شخصه همیشه بحثم با این دوستان همین نکته است میگویم آن شرایطی که در دهه ۴۰ به وجود آمده بود را شما نمیتوانی دوباره ایجاد کنی تا خلق اعتبار شما موجب رشد اقتصادی شود.
اما یک شاخۀ دیگری از بحث خلق اعتبار، همان تحلیل روتین اقتصاد است. میگوید شما ثبات اقتصاد کلان ایجاد کنید، تورم را خیلی پایین نگهدارید. موقعی که شما سطح تورم پایین را توانستید حفظ کنید، آن وقت عاملان اقتصادی میتوانند در مورد ۲۰ سال دیگرشان فکر بکنند.
در تورم پایین نرخ ارز کنترل میشود و قیمت ملک هم بالا و پایین نمیشود. خودبهخود موقعی که شما تورم پایین را حفظ کنید؛ سفتهبازیها هم محدود میشود. یعنی این رویکرد میگوید شما سیاست پولی و نرخ بهرهات را خوب تنظیم کن، نظارت بانکیات را هم به خوبی انجام بده، آنوقت ثبات اقتصاد کلان ایجاد میگردد و باعث میشود افراد به جای اینکه دنبال سفتهبازی بروند به فکر تولید بیافتند چرا که سفتهبازی در اثر بیثباتی امکانپذیر میشود. موقعی که بیثباتی نباشد؛ دیگر سفتهبازی معنی پیدا نمیکند. سفته بازی مثل این میماند که الان میگویم نکند سال بعد نرخ ارز مثلا یک و نیم برابر بشود، پس الان بروم ارز بخرم. با این کار خود به خود به افزایش قیمت دامن میزنم. خب با این کارها سفته بازی تشدید میشود و به عبارتی همان قضیه انتظارات خود محققگر رخ میدهد.
به همین دلیل است که این رویکرد میگوید اگر شما آن ثبات اقتصاد کلان را ایجاد کردید و محیط کسبوکار را نیز با مقررات دستوپاگیر محدود نکردید؛ خودبهخود آن بانکها اعتباری را خلق میکنند که صرف فعالیتهای نوین و سودآور اقتصادی میشود. بنابراین خودبهخود هدایت اعتبار انجام میشود.
در این حالت، شما هدایت اعتبار انجام ندادید، بلکه شما محیطی را فراهم کردید که اعتباری که خلق میشود در خدمت فعالیتهای اقتصادی مفید قرار بگیرد.
این شاخه، روتینِ علم اقتصاد است. علم اقتصاد میگوید اگر اعتبار خلق نشود اصلا رشد اتفاق نمیافتد. توضیحی که بنده از توسعۀ اقتصادی دارم این است که خلق اعتبار، اساساً رشد اقتصادی را امکانپذیر میکند.
بعضی از تحلیلهایی که در مورد خلق پول وجود دارد؛ اصلا به این نکته توجه ندارد. تصور آنان از خلق پول، مثال فرد کنجکاوی است که آمده و یک چیز جدیدی خلق کرده اما توجهی به این نکته ندارند که این خلق پول، ناشی از نیازِ به رشد بوده و نیاز به رشد قطعا فقط با خلق اعتبار میتواند سرعت بگیرد.
بنابراین تحلیل روتین علم اقتصاد میگوید که اگر شما محیط کسبوکار و ثبات اقتصاد کلان را ایجاد کردید، در واقع انگار خود به خود شرایط هدایت اعتبار را انجام دادید. خود اقتصاد با توجه به شرایط مهیا شده بهتر میداند که چهکار باید بکند.